شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

کتاب شعر منتشر شده:
فرصت‌های ابری ، مجموعه دوبیتی
نشر مایا ، 1395
__________________

کانال‌های تلگرام:
*شادمهرانه https://t.me/shadmehraneh
*شادک https://t.me/shadmehraneh2
*شادشعر https://t.me/shadshear

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲ دی ۹۷، ۱۲:۲۱ - النگو نقره طرح طلا
    عالیه

پیوندهای روزانه

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

شبی از حسرت بوس تو گفتم

غزل در وصف طاووس تو گفتم

اگر دیوان به دیوان شعر گفتم

همه را نذر و مخصوص تو گفتم

حسین شادمهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۹
حسین شادمهر


از دست تو قلبم به تلاطم افتاد

کارم به رباعی هزارم افتاد

شاعر شدم و شعر به نامت گفتم

نام تو سر زبان مردم افتاد


«حسین شادمهر»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۵
حسین شادمهر


تو را به وصف سرودن «وصیف»1 می‌خواهد
و واژگان اصیل و لطیف می‌خواهد

سرودن از لب و چشم و دهان و ابرویت
هزار دفتر شاعر ردیف می‌خواهد

از آتشی که به چشمت فتاده خود پیداست
کمان ابروی چشمت، حریف می‌خواهد

شبیه پادشهی ظالم و ستمکاری
که هرچه دور و برش را ضعیف می‌خواهد

بنای عشق ولی کار هر مهندس نیست
که مدرکی به نماد «شریف» می خواهد

مذاکرات دلم با گروه مژگانت
پر از گزینه و مردی «ظریف» می‌خواهد!


«حسین شادمهر»


1 : محمدبن وصیف سیستانی: نخستین شاعر پارسی‌گوی دوره  صفاریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
حسین شادمهر
نگاهـــت هــر زمـــان تکـــرار می‌گشت

غمــت بر سینـــــه‌ام آوار می‌گشت

فـــدا می‌شـــد دلـــم در دور اوّل

به دورت همچنان عطّــــار می‌گشت!


حسین شادمهر


حسین شادمهر

  حس و حالی تازه دارم

  اشتیاقی ژرف و بی‌اندازه دارم

  شور و شوقی عاشقانه،

  مثل یک مجنون پُر آوازه دارم.

         ***

  وعده ی دیدار دارم باز با او

  کار دارم، کار دارم باز با او!

  می‌تپد دل باز پُر احساس‌تر

  چشم‌ها روشن‌تر و الماس‌تر.

  باز می‌ترسم ببینم چشم افسون‌کار را

  باز می‌ترسم بلرزد دل، بخواهد یار را.

            ***

  گرچه در این سال‌ها

  خاطراتش زنده بود،

  یاد و نامش در دلم بود؛

  لیک اما

  سینه مالامال غم بود.

  صاحب یک روزگار شوم بودم.

  بیست سال…!

  بیست سال از دیدنش محروم بودم.

        ***

   باز بعد از بیست سال

   انتظاری نو، قراری نو

  وعده‌ی دیدار در فصل بهاری نو.

   باز هم صید و گرفتارم، ببین.

   واله و مشتاق دیدارم، ببین.

   از قرار صبح فردا بیقرارم، بیقرارم.

   لحظه‌ها را دم به دم

   می‌شمارم،‌ می‌شمارم.

   سردی فصل زمستانم گذشت.

   تلخی ایام هجرانم گذشت.

   حسرت دیدار رفت.

   غصه بسیار رفت.

   لحظه ناب غزل‌های اصیل

   لحظه روییدن سرشار شد.

   بخت با من یار شد،

   لحظه دیدار شد.

       ***

   دوست دارم این چنین احوال را

   این شکوه عشق مالامال را.

   

        «حسین شادمهر»

حسین شادمهر
برای دختـــرم بهار

یک شاخه‌ی گلِ سرخ

روزی خــرید بابا.

گل را گذاشتــم در

گلدان خوب و زیبا.

 ***

می‌دیدمش که هر روز

گل، گوشه‌ای نشسته

با برگ‌های سبـــزش،

با غنچـــه‌های بسته

 ***

تا چند روز گل بود،

مهمـان خانـه‌ی ما

از رنگ و بوی شادش

نو شد ترانــه‌ی ما

 ***

یک روز صبــح دیدم

پژمرده آن گلِ سرخ

خشکــید و زرد مثـلِ

فصلِ خزان، گلِ سرخ

 ***

من فکـر می‌کنم که

دیگر طراوتی نیست

از شــادی و تــرانه

در خانه صحبتی نیست

 ***

وقتـی که دید بابا

غمگین و بیقرارم

آمد کنار من گفت:

غصه نخور، «بهارم!»

 ***

هرچند آن گل سـرخ

دیگر نه ناز و زیباست

امّـا همیشه یـــادش

در شعر ما شکوفاست

 ***

با بودن تــو اینجا

هر روزمان بهاریست

با بــودن تو بابا!

بوی بهار جاریست

 ***

نامت اگر «بهار» است،

باید که سبـــز باشی

در عشــق و مهربانی

بی حدّ و مــرز باشی

***

«حسـین شادمهــر»

حسین شادمهر
وقتی به خاطرم غم عشقت خطور کرد

هفت آســــمان چشم مرا پر بلور کرد


از سینه‌ام گذشت ســـوار سپید عشق

وز کوچه‌ کوچه‌ی دل من هم عبور کرد


لبخند توســت مژده‌ی آغاز عشقمان

گلخنده‌های ناز توام پر ز شور کرد


تا فصل عشق از افق چشم تو رسید

دل را پر از شکوفه و باران و نور کرد


از یادمان مگر نرود عشق و عاشقی

باید نشست قصه‌ی دل را مرور کرد


«حسین شادمهر»
حسین شادمهر

همیشه از تو گفتم یا نوشتم
غم عشق تو بوده سرنوشتم
مرا از آتش دوزخ غمی نیست

دمی که با تو هستم در بهشتم


حسین شادمهر

حسین شادمهر

این کوچه‌ی خلوت، روزی مسافــر داشت

صد یادگاری از هـــر پای عابر داشت


دل بود و دل عاشق، گل بود و گل لایق

آن روزهای خــوش، افسوس آخِر داشت


یاری صمیمـــی بود،‌ یاری قدیمی بود

دل صد غزل زیبا از او به خاطر داشت


وقتــی که اینجا بود،‌ دلها همه وا بود

لطفی برای دل هر روز حاضر داشت


اینک دلی بر هم، اینک دل و صــد غم

دل زنــــدگی را هم تا این اواخر داشت


صـــدبار گفتــم من، امــا نفهمیدند

چیزی که دل می‌گفت، حرفی که شاعر داشت


حسین شادمهر

حسین شادمهر

  شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود

  ای آنکه یاد عزیزت همیشه در دل بود


  می‌خواستم بروم دوردست‌های سبز
  اما شکست پر و بال و پای در گل بود


  قسمت نمود خدا تا تمام هستی را
  من را تغزل و عشق و ترانه، حاصل بود


  می‌بخشی‌ام که چنین بی‌ شکوفه‌ام، اما
  درد فراق تو زخم خزان قاتل بود


  یادش بخیر، صفا بود و مهربانی بود
  اما چه سود، بود و نبود باطل بود


  با اینکه درد فراق تو آتشم می‌زد،
  حس حضور شریفت، شفای عاجل بود


  می‌خواستم بسرایم تمام عشقم را
  «شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود»


  حسین شادمهـــر

حسین شادمهر