خداوندا کسی در غم نباشد
دچار این همه ماتم نباشد
زمین گهوارهای آرام باشد
دوباره رودبار و بم نباشد
حسین شادمهر
خداوندا کسی در غم نباشد
دچار این همه ماتم نباشد
زمین گهوارهای آرام باشد
دوباره رودبار و بم نباشد
حسین شادمهر
«قصر شیرین» لرزید
هوای پر زدن چرا نمیکند کبوترم؟
به دشت ها، به باغها، چرا چرا نمیپرم؟
دلم به خواب رفته است از این سکوت سرد برف
چرا بهار پای خود نمیزند بر این درم؟
یکییکی شمردهام تمام رنج خویش را
چه وقت میرسم خدا! به غصّههای آخرم؟
کرانههای هر افق به خط خون نوشتهاند
شهادت سپیده را، به برگ برگ دفترم
غروب گشته است و من، به آرزوی یک طلوع
نمیشود هنوز هم غروب نور باورم
و من نشسته گوشهای، میان کلبهی سکوت
به فکر یک طلوع نو، به فکر روز دیگرم
و من نشسته گوشهای، میان کلبهی سکوت
به فکر یک طلوع نو، به فکر روز دیگرم
«حسین شادمهر»
آهو شدهای و در گریز دلِ من
تا چند کنی چنین ستیز دل من
باران غمت زیاد باریده، ببین
جاری شده آب در ونیز دل من!
«حسین شادمهر»
اینک تو ای مسافر پسکوچههای زخم!
ای دلشکسته عابر پسکوچههای زخم!
اینجا همیشه در سفری تلخ بودهای
کی میرسی به آخر پسکوچههای زخم؟
آیا حکایت دل من را شنیدهای؟
همزاد غم، معاصر پسکوچههای زخم
با سوز و آه زمزمه میکرد و میگریست
در کوچهباغ، شاعر پسکوچههای زخم
با من بیا بخوان غزل غمگنانهای
با این منِ مهاجر پسکوچههای زخم
«حسین شادمهر»
فرشته زیر خاک! این باورم نیست
که دیگر سایهی او بر سرم نیست
نمیبینم به غیر از غصّه و غم
به دنیایی که در آن، مادرم نیست
-
برایم سایهی سر بود، مادر
نه گویا چیز دیگر بود، مادر
به دنیایم اگر چیزی نمیماند
فقط ای کاش مادر بود، مادر
-
برایم یار و یاور کاش میماند
کنارم روز دیگر کاش میماند
فغان و درد و آه و اشک و افسوس
نگاه گرم مادر کاش میماند
-
ز سر شد سایهات کوتاه، مادر!
جهانم شد مصیبتگاه، مادر!
سخن آموختی، رفتی، نمانده ست
مرا جز وای مادر! آه مادر!
حسین شادمهر
* شادی روح مادران درگذشته و از جمله مادر حقیر، فاتحهای بخوانید
فرشته زیر خاک این باورم نیست
که دیگر سایه ی او بر سرم نیست
نمی بینم به غیر از غصّه و غم
به دنیایی که در آن مادرم نیست
"حسین شادمهر"