شرارت باریِ چشم تو زیباست
چه کاشیکاریِ چشم تو زیباست
مهندس را دو چشمت کرد شاعر
بسی معماریِ چشم تو زیباست
حسین شادمهر
شرارت باریِ چشم تو زیباست
چه کاشیکاریِ چشم تو زیباست
مهندس را دو چشمت کرد شاعر
بسی معماریِ چشم تو زیباست
حسین شادمهر
نه لبی تا که ببوسد
و نه دستی که نوازش بکند
نه زبانی که ستایشگر چشمان تو باشد.
*
چه برایش دل من میسوزد
که تو در پیش نگاهش هر روز
به خودآرایی مشغولی.
آینه بیچاره ست!
دلدادهی چشم مست یاری هستم
من کُشتهی غمزهی نگاری هستم
پرسید که آیا تو فدایم هستی
آری هستم، آری هستم، آری هستم
حسین شادمهر
آسمانـــی راز در چشمان تـــوست
یک جهان اعجاز در چشمان توست
ای نگاهت قاصـــد دلدادگی
نقطهی آغاز در چشمان توست
حرفهایت دلنشین مثل غـــزل
صد نفس آواز در چشمان توست
با تو احساس کبوتر میکنم
لذت پرواز در چشمان توست
ای پرستـــوی دلم در چنگ تو
شوکت شهباز در چشمان توست
در دلم گل کرده باغی از نیاز
غنچههای ناز در چشمان توست
سعدی و حافظ نمودم آرزو
صد شب شیراز در چشمان توست
«حسیـن شادمهــر»
یعنی که من همیشه به یاد تو بودهام
چشمم بدون چشم تو چون چشمه میشود
این نکته را به وقت فراق آزمودهام
تو بیخیال من چه خوش از زندگی شدی
من بیخیال روی تو هرگز نبودهام
این عشق آفرینش چشمان مست توست
تو را چنان الههی عشقی ستودهام
عشقت چنان وجود مرا شعلهور نمود
تا گوی عشق از کف مجنون ربودهام
ما را دلیست عاشق و شعریست پر ز شور
شعر و دلم فدای وجودت نمودهام
منّت گذار و پای به چشمان من بنه
اینک که مهر غیر تو از دل زدودهام
با اینکه هیچ وقت به یادم نبودهای
باور کن ای عزیز، به یاد تو بودهام