#رباعی
زردم؛ به بهار عشق تو محتاجم
دردم؛ به قرار عشق تو محتاجم
امشب شب یلداست، تو را میخواهم
سردم؛ به انار عشق تو محتاجم
حسین شادمهر
#رباعی
زردم؛ به بهار عشق تو محتاجم
دردم؛ به قرار عشق تو محتاجم
امشب شب یلداست، تو را میخواهم
سردم؛ به انار عشق تو محتاجم
حسین شادمهر
با شعر شاد شُرشُر
باران دوباره بارید
باران صبحگاهی
از ابر پاره بارید
***
زنگ مسابقه بود
این رعد و برق گویا
باران شروع شد تند
بارید در همه جا
***
در جیک جیک گنجشک
باران ترانه ای شد
بر شاخه شکسته
باران جوانه ای شد
***
باران چه قطره قطره
بر دست و صورتم ریخت
یک شعر شاد و تازه
در فکر من برانگیخت
«حسین شادمهر»
پاییز یک هنرمند
پاییز فرشباف است
در دست این هنرمند
این برگها کلاف است
با برگهای صد رنگ
او فرش تازهای بافت
چون میتوان در این فرش
انواع رنگ را یافت
فرش قشنگ پاییز
از برگهای زیباست
این فرش چه بزرگ است
هر جای شهر پیداست
«حسین شادمهر»
* منتشر شده در روزنامه قانون، آذر 1397
اقتصاد ما شود برتر؟ بله
حال و روز ما شود بهتر؟ بله
این حباب قیمتی خواهد شکست؟
سکّه را ارزان کند زرگر؟ بله
پول بیتالمال را پس میدهد
خاوری که رفته از خاور؟ بله
میشود کم شرّ آقای ترامپ
میشویم آسوده از عنتر؟ بله
جمع خواهد شد بساط اختلاس؟
قطع گردد دست غارتگر؟ بله
رونق تولید را خواهیم دید؟
هم نگردد چرخ آن پنچر؟ بله
در مسیر کار و کسب و زندگی
نیست دستانداز سرتاسر؟ بله
می شود رانندگیهامان درست؟
کم شود توی خیابان،خر؟ بله
مشکل کمبود آب و برق و گاز
هم به پایان میرسد دیگر؟ بله
مشکل نسل جوان حل میشود
میرسد دلداده به دلبر؟ بله
مرد با دست پر و با افتخار
میرود پیش سر و همسر؟ بله
***
داشتم دیشب تب و هی گفتهام
از شروع خواب تا آخر، بله!
«حسین شادمهر»
*منتشر شده در روزنامه اطلاعات،ضمیمه ادب و هنر- 97/09/20
همسایهی آب و آفتاب و چمنی
همصحبت بلبلان شیرین سخنی
من آدمکِ مترسکِ مزرعهام
در باغ پر از شکوفه، کی فکر منی؟
حسین شادمهر
یک روز شدم سوار مترو
پر بود ولی قطار مترو
از پیر و جوان نشسته دیدم
در گوشه و در کنار مترو
مترو که رسید ایستگاهش
بودند در انتظار مترو
بسیار شلوغ بود آنجا
از عاشق بیشمار مترو
سیل آمد با خودش مرا برد
له کرد مرا فشار مترو
در زیر فشار میشنیدم
الفاظ خوشی نثار مترو
البته خودش که نه ولیکن
بر شخص رییس کار مترو
پس کو و کجاست تا ببیند
اوضاع چنین نزار مترو
یعنی که بگو چه شد کجا رفت
آن وعدهی اعتبار مترو
با این همه مشکلات، مردم
هستند همه شکار مترو
با وضع چنین خراب، یا رب
کس را نکنی دچار مترو
«حسین شادمهر»
*منتشر شده در روزنامه قاتون، 970915، (ضمیمه طنزبیقانون)
پیراهن خیس اشک بر تن دارم
با خویش قرارِ دل نبستن دارم
رودم که به عاشق نشدن محکومم
در طالع خود همیشه رفتن دارم
حسین شادمهر
استاد مسلّم طربسازی رفت
«فضل» صفحات طنزپردازی رفت
«در حلقهی رندان» خبر از «ملّا» نیست
قند و نمک از عالم طنّازی رفت
حسین شادمهر
تمام برو و بیا مال من
بریز و بپاش و صفا مال من
بیا عادلانه که قسمت کنیم
یکی مال تو، شصت تا مال من
امور طویله همه مال تو
مدیریت روستا مال من
جنوب پر از خاک ده مال تو
شمال خوش آب و هوا مال من
زن بیوه مش رجب مال تو
ولی دختر کدخدا مال من
بز پیر نر، پنج تا مال تو
یکی گاو گوسالهزا مال من
الاغ دو پا لنگ تقدیم تو
همین اسب رقصنده پا مال من
همین جا تو گردشگری کن، بمان
سفرها به هر ناکجا مال من
ببین هر دوشان مال یک شرکت است
ژیان مال تو، زانتیا مال من
برایت همین سیکل هم کافی است
پز مدرک دکترا مال من
***
ژن خوب دارم از آنجا که من
هرآنچه که خوبی،لذا مال من!
«حسین شادمهر»
* منتشر شده در روزنامه اطلاعات، 1397/09/06