شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

کتاب شعر منتشر شده:
فرصت‌های ابری ، مجموعه دوبیتی
نشر مایا ، 1395
__________________

کانال‌های تلگرام:
*شادمهرانه https://t.me/shadmehraneh
*شادک https://t.me/shadmehraneh2
*شادشعر https://t.me/shadshear

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲ دی ۹۷، ۱۲:۲۱ - النگو نقره طرح طلا
    عالیه

پیوندهای روزانه

احمد غم خویش با علی (ع) می‌گوید

اسرار به مرتضی علی (ع) می‌گوید

نازم به علی که عالم از روی نیاز

با صوت بلند، یا علی (ع) می‌گوید

***

خورشید محمد (ص) و علی (ع) چون ماه است

اسرار حیات را علی(ع)  آگاه است

من مفتخرم که شیعه‌ی نام وی‌ام

گلبانگ دلم، علی(ع) ولی الله است

***

با یک دل پاک و صیقلی می‌گویم

از عشق امام اوّلی می‌گویم

«لولا علی لما خلقتک»، دل من!

از روز نخست، یا علی(ع)  می‌گویم

***

در گلشن عشق، مرغ جانانه شدی

در مسلخ عشق، مرد مردانه شدی

از عشق به عشق، یک علی(ع)  فاصله است

از خانه در آمدی و در خانه شدی

***

مولود حریم کبریا است علی(ع)

پرورده‌ی مهد مصطفی است علی(ع)

آن شیر خدا،  شاه عرب، ماه نجف

معنای نزول لافتی است علی(ع)

***

در مدح علی(ع) زبان چه قاصر شده است

دیوان به علی(ع) کتاب فاخر شده است

جز عشق علی (ع) هیچ ندارد دل من

فضل و کرمش امید شاعر شده است


 حسین شادمهر 
حسین شادمهر
وقتی به خاطرم غم عشقت خطور کرد

هفت آســــمان چشم مرا پر بلور کرد


از سینه‌ام گذشت ســـوار سپید عشق

وز کوچه‌ کوچه‌ی دل من هم عبور کرد


لبخند توســت مژده‌ی آغاز عشقمان

گلخنده‌های ناز توام پر ز شور کرد


تا فصل عشق از افق چشم تو رسید

دل را پر از شکوفه و باران و نور کرد


از یادمان مگر نرود عشق و عاشقی

باید نشست قصه‌ی دل را مرور کرد


«حسین شادمهر»
حسین شادمهر

فراق و دوری‌ات کم بود ای کاش
مرا عشقت دمادم بود ای کاش
در این عصر دل انگیز بهاری
بساط چایی‌ات دم بود ای کاش


حسین شادمهر

حسین شادمهر

عقابانه ره کرکس گرفتند
چه مردانه ره ناکس گرفتند
شهیدان وطن را می‌ستایم
که از دشمن، وطن را پس گرفتند

حسین شادمهر

همیشه از تو گفتم یا نوشتم
غم عشق تو بوده سرنوشتم
مرا از آتش دوزخ غمی نیست

دمی که با تو هستم در بهشتم


حسین شادمهر

حسین شادمهر

از داغ دل و مشکل خود می گویم
از زحمت بی حاصل خود می گویم
عمری ست که خسته می نشینم کنجی
یک
شعر برای دل خود می گویم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۱۱:۱۷
حسین شادمهر

ای وجــودم فدای چشمانت!

من اسیـــر صفای چشمانت


فرصتـــی، تا کبوتــر قلبـــم

پر کشـــد در هوای چشمانت


قلب من این حریم عشقستان

کُشتــــه‌ی آن بلای چشــمانت


من که بودم غریب این سامان

گشتــه‌ام آشنـــای چشمانت


وه چه عاشق، چه با صفا هستند

مـــردم روستـــای چشــمانت


این من و این دل و غزل‌هایم

بنـــدگان خـــدای چشمانت


هر شب اینجا چه آتشین شعری

می‌ســـرایم بـــرای چشمانت


مثل غــم مثل پاییــــز است

زنــدگی‌ها جـــدای چشمانت.


سینه سرخی مهاجرم ای دوست

مـــی‌روم تــا ورای چــشمانت


«حسیـــن شادمهــــر»

حسین شادمهر

این کوچه‌ی خلوت، روزی مسافــر داشت

صد یادگاری از هـــر پای عابر داشت


دل بود و دل عاشق، گل بود و گل لایق

آن روزهای خــوش، افسوس آخِر داشت


یاری صمیمـــی بود،‌ یاری قدیمی بود

دل صد غزل زیبا از او به خاطر داشت


وقتــی که اینجا بود،‌ دلها همه وا بود

لطفی برای دل هر روز حاضر داشت


اینک دلی بر هم، اینک دل و صــد غم

دل زنــــدگی را هم تا این اواخر داشت


صـــدبار گفتــم من، امــا نفهمیدند

چیزی که دل می‌گفت، حرفی که شاعر داشت


حسین شادمهر

حسین شادمهر

  شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود

  ای آنکه یاد عزیزت همیشه در دل بود


  می‌خواستم بروم دوردست‌های سبز
  اما شکست پر و بال و پای در گل بود


  قسمت نمود خدا تا تمام هستی را
  من را تغزل و عشق و ترانه، حاصل بود


  می‌بخشی‌ام که چنین بی‌ شکوفه‌ام، اما
  درد فراق تو زخم خزان قاتل بود


  یادش بخیر، صفا بود و مهربانی بود
  اما چه سود، بود و نبود باطل بود


  با اینکه درد فراق تو آتشم می‌زد،
  حس حضور شریفت، شفای عاجل بود


  می‌خواستم بسرایم تمام عشقم را
  «شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود»


  حسین شادمهـــر

حسین شادمهر

  امشب ای اشک مرا مهمانی
  تو فقط حال مـــرا می‌دانی


  من برایت سخنی می‌گویم
  تو برایم غــزلی می‌خوانی


  من پر از بغض گلوگیرم اشک!
  و دلــم در قفسـی زنــدانی


  کمکم کن بتــوانم بپــــرم
  کمکم کن بشــوم بــارانی


  دوستانم همه در بستر خواب
  من و تو گرم بلــــورافشانی


  شب شکوه شعف‌انگیزی است

  شب پر از قاصــدک نورانی


  چه سخن‌ها که نگفتم با تو
  بارها در دل شـــب پنهـــانی


  غربـت و خلوت و فال حافـظ
  «و چه فرخنــده شبی» طولانی


  همدمم باش و جوابم بده اشک!
  تا سحـــــر پیش دلم می‌مانی؟


  «حسین شادمهر»

حسین شادمهر