شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

کتاب شعر منتشر شده:
فرصت‌های ابری ، مجموعه دوبیتی
نشر مایا ، 1395
__________________

کانال‌های تلگرام:
*شادمهرانه https://t.me/shadmehraneh
*شادک https://t.me/shadmehraneh2
*شادشعر https://t.me/shadshear

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲ دی ۹۷، ۱۲:۲۱ - النگو نقره طرح طلا
    عالیه

پیوندهای روزانه


بر مادر منتظر نوید آوردند
آلاله‌ی سرخ را سپید آوردند
در شهر هوای عشق جاری شده است
از جبهه‌ی عاشقی، شهید آوردند

"حسین شادمهر"









مظلوم و اسیر و خسته پرواز تو بود
با بال و پر شکسته پرواز تو بود
از خاک به افلاک چنین مستانه
با دست به زور بسته پرواز تو بود

"حسین شادمهر"

حسین شادمهر

سخــن هر جا ز جنجال سعودی‌ست

وطــن آزرده احــوال سعــودی‌ست


ندارد امن و آسایش حریمی

که کعبه توی چنگال سعودی‌ست


عراق و سوریه، حتی یمن هم

دچار فتنه‌ی آل سعودی‌ست


فراوان امت اسلام، افسوس

اسیر دست دجّال سعودی‌ست


به راه قتل و غارت نیز داعش

چو شاگردی به دنبال سعودی‌ست


خدا را خانه در دل‌های پاک است

نه این خانه که اموال سعودی‌ست


چه حجّی و طوافی و نمازی

که بر آن مُهر ابطال سعودی‌ست!


«حسین شادمهر»

حسین شادمهر

فریاد و فغان به گوش من می‌آید

بویی نه خوش از سمت قَرَن می‌آید

از ظلم و تجاوز سعودی هر روز

اخبار فجیع از یمن می‌آید


حسین شادمهر

حسین شادمهر

ای فصل بهار خوش خبر زود بیا

ای مژده‌ی لحظه‌ی ظفر زود بیا

دنیا غم بی‌شمار دارد، دیر است

با سیصد و سیزده نفر، زود بیا


حسین شادمهر


حسین شادمهر
نگاهـــت هــر زمـــان تکـــرار می‌گشت

غمــت بر سینـــــه‌ام آوار می‌گشت

فـــدا می‌شـــد دلـــم در دور اوّل

به دورت همچنان عطّــــار می‌گشت!


حسین شادمهر


حسین شادمهر

  حس و حالی تازه دارم

  اشتیاقی ژرف و بی‌اندازه دارم

  شور و شوقی عاشقانه،

  مثل یک مجنون پُر آوازه دارم.

         ***

  وعده ی دیدار دارم باز با او

  کار دارم، کار دارم باز با او!

  می‌تپد دل باز پُر احساس‌تر

  چشم‌ها روشن‌تر و الماس‌تر.

  باز می‌ترسم ببینم چشم افسون‌کار را

  باز می‌ترسم بلرزد دل، بخواهد یار را.

            ***

  گرچه در این سال‌ها

  خاطراتش زنده بود،

  یاد و نامش در دلم بود؛

  لیک اما

  سینه مالامال غم بود.

  صاحب یک روزگار شوم بودم.

  بیست سال…!

  بیست سال از دیدنش محروم بودم.

        ***

   باز بعد از بیست سال

   انتظاری نو، قراری نو

  وعده‌ی دیدار در فصل بهاری نو.

   باز هم صید و گرفتارم، ببین.

   واله و مشتاق دیدارم، ببین.

   از قرار صبح فردا بیقرارم، بیقرارم.

   لحظه‌ها را دم به دم

   می‌شمارم،‌ می‌شمارم.

   سردی فصل زمستانم گذشت.

   تلخی ایام هجرانم گذشت.

   حسرت دیدار رفت.

   غصه بسیار رفت.

   لحظه ناب غزل‌های اصیل

   لحظه روییدن سرشار شد.

   بخت با من یار شد،

   لحظه دیدار شد.

       ***

   دوست دارم این چنین احوال را

   این شکوه عشق مالامال را.

   

        «حسین شادمهر»

حسین شادمهر
برای دختـــرم بهار

یک شاخه‌ی گلِ سرخ

روزی خــرید بابا.

گل را گذاشتــم در

گلدان خوب و زیبا.

 ***

می‌دیدمش که هر روز

گل، گوشه‌ای نشسته

با برگ‌های سبـــزش،

با غنچـــه‌های بسته

 ***

تا چند روز گل بود،

مهمـان خانـه‌ی ما

از رنگ و بوی شادش

نو شد ترانــه‌ی ما

 ***

یک روز صبــح دیدم

پژمرده آن گلِ سرخ

خشکــید و زرد مثـلِ

فصلِ خزان، گلِ سرخ

 ***

من فکـر می‌کنم که

دیگر طراوتی نیست

از شــادی و تــرانه

در خانه صحبتی نیست

 ***

وقتـی که دید بابا

غمگین و بیقرارم

آمد کنار من گفت:

غصه نخور، «بهارم!»

 ***

هرچند آن گل سـرخ

دیگر نه ناز و زیباست

امّـا همیشه یـــادش

در شعر ما شکوفاست

 ***

با بودن تــو اینجا

هر روزمان بهاریست

با بــودن تو بابا!

بوی بهار جاریست

 ***

نامت اگر «بهار» است،

باید که سبـــز باشی

در عشــق و مهربانی

بی حدّ و مــرز باشی

***

«حسـین شادمهــر»

حسین شادمهر

  وقتی که غنچه‌ای را

  دستانِ باد خـم کرد.

  وقتی که بادِ وحشـی

  بر غنچه‌ها ستم کرد؛

  ***

  وقتی نهالِ کوچک

  بی‌ آب بود و خسته.

  وقتی که بود کودک

  بیمار و دل شکسته.

  ***

  دسـتانِ باغبانـــی

  آن وقت سایبان شد.

  بر باغ و غنچه‌هایش

  او یار مهـــربان شد.

  ***

  وقتی شکسته قلبـی

  باید که همدمش بود.

  وقتی شکسته بالــی

  باید که مرهمش بود.

  ***

  مثل پرنــده‌ای که

  در حال نغمه‌خوانی ست.

  یا مثل پیــرمردی

  شغلش که باغبانی ست.

  ***

   مثل بهـــار باید

  با غنچه مهربان بود.

  چون قطره‌های باران

  بر سبـزه‌ها چکان بود.

  ***

  با اشتیاق و شــادی

  باید به هم کمک کرد.

  «پـروانـه» بود باید

  پرواز در «محک» کرد.


   «حسین شادمهر »

*پروفسور پروانه وثوق، فوق تخصص و سرطان شناس که پروانه‌وار عمر گرانقدرش را در باغ محک (موسسه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان) به پرواز بر بالین کودکان گذراند.

حسین شادمهر

چه خشک و بی گل و بی سایه ماندم

نه برگی از درختی سبز خواندم

برای یادگاری کاش من هم

به دست خود درختی می‌نشاندم!


حسین شادمهر
چه با خود مژده‌ای بشکوه آورد
برای شهر پُر اندوه آورد
کتابی با هزاران آیه از عشق
محمد(ص) با خودش از کوه آورد.

*** 
کسی در غار مشغول نماز است
برای عشق در راز و نیاز است
صدایی شهر را دعوت به حق کرد
همانا او «محمد»(ص) از حجاز است.

*** 

برای عشق سهم آخری بود

به فکر لحظه‌های بهتری بود
برای دختران زنده در گور
نوید روزهای دیگری بود
*** 
عطا شد سوره‌ی کوثر برایت
یکی هم مادر و دختر برایت
تو را بی ریشه دانستند آنها
و نازل شد «هوالابتر» برایت.
*** 
برای عشق، فرصت، تازه آورد
چه حرفی از محبّت تازه آورد
«محمد» (ص) آن رسول مهربانی
که با خود نور و رحمت تازه آورد.


«حسیــن شادمهـــر»

حسین شادمهر