خداوندا کسی در غم نباشد
دچار این همه ماتم نباشد
زمین گهوارهای آرام باشد
دوباره رودبار و بم نباشد
حسین شادمهر
«قصر شیرین» لرزید
دلم از سواران جدا مانده است
جز حضرت دوست بر کسی بنده نبود
هنگام وداع فکر آینده نبود
این خلعت سرخ عشق، جز مرد شهید
بر قامت غیر او برازنده نبود
حسین شادمهر
با سوز و اشک و آه، دلم گریه میکند
با جامه ی سیاه، دلم گریه میکند
دشمن به روبروست هزاران هزار تا
بر شاه بی سپاه، دلم گریه میکند
خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
با یاد روی ماه، دلم گریه میکند
بر پای طفل خار مغیلان نشسته است
بر طفل بیگناه، دلم گریه میکند
کو آن سوار تا بکشد دست بر دلم
همراه ذوالجناح، دلم گریه میکند
گُلها به زیر تلّ پر از نیزه ماندهاند
در گود قتلگاه، دلم گریه میکند
اینگونه پا برهنه کجا میبرندشان؟
از رنجهای راه، دلم گریه میکند
با یاد گریههای پر از سوز دخترش
در شام و در پگاه، دلم گریه میکند
*
ماه محرم است، خدایا! ولیِ عصر-
ارواحنا فداه، دلش گریه میکند
حسین شادمهر
شرارت باریِ چشم تو زیباست
چه کاشیکاریِ چشم تو زیباست
مهندس را دو چشمت کرد شاعر
بسی معماریِ چشم تو زیباست
حسین شادمهر