احساسِ رقیق را فراموش کنم
فریادِ غریق را فراموش کنم
از بس که رفیق نارفیقی کرده
باید که رفیق را فراموش کنم!
«حسین شادمهر»
احساسِ رقیق را فراموش کنم
فریادِ غریق را فراموش کنم
از بس که رفیق نارفیقی کرده
باید که رفیق را فراموش کنم!
«حسین شادمهر»
شب را همه تا سحر کنارت هستم
با دفتر شعر تر کنارت هستم
امشب شب یلداست و من خوشحالم
یک ثانیه بیشتر کنارت هستم
«حسین شادمهر»
#یلدا_مبارک #یلدامبارک #شب_یلدا #یلدا
نشان از جنگل زیبا ندیدم
به جای ده، به جز ویلا ندیدم
تمام ساحل دور خزر را
چه کاویدم، ولی دریا ندیدم!
«حسین شادمهر»
در اینجا من و خلوت و اشک و آه
در اینجا من و شمع و شب، شعر و ماه
در اینجا بدون تو ای آشنا!
نه سبزم، نه آبی، همیشه سیاه
همیشه به یادت تپیده دلم
نبودی به یادم ولی هیچگاه
تو در سینهات عشق را کُشتهای
و برگردنت خون این بیگناه
مرا گر تو آزرده میخواستی
بیا این دل چاکچاکم گواه
از این خسته هر چیز و هر کار را
به جز ترک عشقت، که خواهی بخواه
قسم دادمت بارها، گوش کن
که خون دلم را مگردان تباه
بیا و ببین با وجود چهها
هنوزت ولی هست چشمم به راه
بیا و تماشا کن این خسته را
به همراهی شمع و شب، شعر و ماه
«حسین شادمهر»
خدا تو را چه بینظیر آفریده است
تو را چه خوب و دلپذیر آفریده است
تو را برای لحظههای ناب عاشقی
برای لحظهی خطیر آفریده است
در آسمان مقابل مقام عالیات
فرشتههای سر به زیر آفریده است
نوازش دل تمام دلشکستگان تو را
گلی لطیف چون حریر آفریده است
لیاقت خطاب گل فقط برای توست
خدا چه خار را حقیر آفریده است
تو را برای عشق در زمانهی بلا
چراغ روشن مسیر آفریده است
برای بارش زلال عشقپاک تو
دل مرا پر از کویر آفریده است
خدا برای پاسخ «مدد، مدد»، ببین
چه دستهای دستگیر آفریده است
تداوم حیات سبز باغ تازه را
صفای چشمهی «غدیر» آفریده است
تو افتخار جاودانهای «علی»!، خدا-
تو را برای ما امیر آفریده است
________
حسین شادمهر