به دست یار مستم دادی ای دل
زبونانه شکستم دادی ای دل
پس از عمری ریا و زهدورزی
چه کاری بود دستم دادی ای دل
حسین شادمهر
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
به دست یار مستم دادی ای دل
زبونانه شکستم دادی ای دل
پس از عمری ریا و زهدورزی
چه کاری بود دستم دادی ای دل
حسین شادمهر
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
نگاهت بر دلم لبخند میزد
دلم را میشکست و بند میزد
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
دلم را با دلت پیوند میزد
حسین شادمهر
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
دلم را آنچه خود میدانیاش کن
به نورعشق خود نورانیاش کن
دلم را بغض سنگینی گرفته
کمی تا قسمتی بارانیاش کن
«حسین شادمهر»
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
بهاران دل انگیزم تو هستی
شکوه فصل پاییزم تو هستی
و تنها تک درختی که دلم خواست
به آن دل را بیاویزم تو هستی
حسین شادمهر
گرچه هر کوچه به دنبال توام
هرزه گردم مشمار
هرزه گردم مشمار
من به دنبال دلم آمدهام!
حسین شادمهر
دلدادهی چشم مست یاری هستم
من کُشتهی غمزهی نگاری هستم
پرسید که آیا تو فدایم هستی
آری هستم، آری هستم، آری هستم
حسین شادمهر
کشیدم نقشه و شد نقش بر آب
دلم بی عشق مانده مرداب
به دریای نگاهت دعوتم کن
مرا هم لحظهای دریاب، دریاب
حسین شادمهر
نگــــاهم بازپخـــش عشــــق او بود
به رخســـارم درفش عشـــق او بود
دلــی عاشق، دلــی بیدار هر شـــب
درونم پـــاس بخـش عشـــق او بود
"حسین شادمهر"