نشان از جنگل زیبا ندیدم
به جای ده، به جز ویلا ندیدم
تمام ساحل دور خزر را
چه کاویدم، ولی دریا ندیدم!
«حسین شادمهر»
در اینجا من و خلوت و اشک و آه
در اینجا من و شمع و شب، شعر و ماه
در اینجا بدون تو ای آشنا!
نه سبزم، نه آبی، همیشه سیاه
همیشه به یادت تپیده دلم
نبودی به یادم ولی هیچگاه
تو در سینهات عشق را کُشتهای
و برگردنت خون این بیگناه
مرا گر تو آزرده میخواستی
بیا این دل چاکچاکم گواه
از این خسته هر چیز و هر کار را
به جز ترک عشقت، که خواهی بخواه
قسم دادمت بارها، گوش کن
که خون دلم را مگردان تباه
بیا و ببین با وجود چهها
هنوزت ولی هست چشمم به راه
بیا و تماشا کن این خسته را
به همراهی شمع و شب، شعر و ماه
«حسین شادمهر»
یا زینب کبری (ع)
حسینم را تو بی سر کردی ای عشق
مرا دلخون مقرر کردی ای عشق
به جز زیبایی از رویت ندیدم
بنازم باز محشر کردی ای عشق
«حسین شادمهر»
التماس دعا
یا اباالفضل العباس (ع)
بیچاره تو آب، کاین چنین شومی آب
از بوسهی عبّاس، تو محرومی آب
مهریهی مادر به عزیزان نرسد؟!...
تا روز جزا به گریه محکومی آب
«حسین شادمهر»
التماس دعا
سالار حسین، آه، بی سر شده است
بانو زینب، چه بی برادر شده است
شمع و گل و پروانه همه سوختهاند
از داغ پدر، رقیه پرپر شده است
«حسین شادمهر»
«السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)»