گفتی که پس از خزان و دی میآیی
با فصل
گُل و گلاب و مِی میآیی
بر شاخه
شکوفه زد، پرستو برگشت
ما چشم
براهیم، تو کی میآیی؟
«حسین شادمهر»
گفتی که پس از خزان و دی میآیی
با فصل
گُل و گلاب و مِی میآیی
بر شاخه
شکوفه زد، پرستو برگشت
ما چشم
براهیم، تو کی میآیی؟
«حسین شادمهر»
باد آمده تا نوید مرگم بدهد
هشدار به رگبار تگرگم بدهد
مانند درخت منتظر میمانم
تا فصل بهار، بار و برگم بدهد
«حسین شادمهر»
ای فصل بهار خوش خبر، زود بیا
ای مژدهی لحظهی ظفر، زود بیا
دنیا غم بیشمار دارد، دیر است
با سیصد و سیزده نفر، زود بیا
«حسین شادمهر»
با این دل زرد و زار باید چه کنم؟
با سختیِ انتظار باید چه کنم؟
امروز هنـــوز اول پاییـــــزست
تا آمدنِ بهــــــار باید چه کنم؟
حسین شادمهر