شعر طنز: بروم تا که نماینده شوم!
به سرم زد بروم تا که نماینده شوم
لااقل صاحب یک منفعتی بنده شوم
گاه چُرتی بزنم یا که بگویم چرتی
فیلمم پخش شود سوژهی هر خنده شوم
هر کسی ساز خودش را زند آنجا، من هم
ساز خود را بزنم بلکه نوازنده شوم
دیدهام گاه در آنجا که غزل میخوانند
من چه کم دارم از آنها که سراینده شوم
میزنم نعره و فریاد نُت «دو- دو» را
آخر دوره سزا است که خواننده شوم
هر کجا سود اگر بود به آن رای دهم
نکند باز در این معرکه بازنده شوم
توی مجلس همه با آدم گُنده بپرم
عاقبت مالک برجی سر زرگنده شوم
وقت خوبیست که لابی کنم و ساخت و پاخت
جای خوبیست در این دوره که سازنده شوم
توی گمرک بروم خدمت مردم بکنم
راکب یک فقره خودروی بیدنده شوم
چارسالی شده باید به کف آرم پولی
تا که از کار رها باز در آینده شوم
پای از این مجلس خوبان نگذارم بیرون
روی این صندلیام محکم و پاینده شوم
دفتر و دستک خود را همه جا پخش کنم
غرق در کاغذ و در پوشه و پرونده شوم
چند تا شرکت و صندوق مرا عضو کنند
تا که از پست و سمت مملو و آکنده شوم
خدمت خلق شعارم بشود امّا بعد
زودتر باید ازاین خلق خدا کنده شوم
حسین شادمهر