شعر طنز: بوق!
جای گفتن سلام بوق میزنم
بهرعرض احترام بوق میزنم
صبح در جواب لوطیان شهرمان
جای چاکر و غلام بوق میزنم
هم برای عرض خیر مقدم و درود
در جلوی هر مقام بوق میزنم
هم زمان دلخوشی - کمی بلندتر-
هم زمان غصههام بوق میزنم
در قبول و رد گفتهی مقابلم
در تبادل پیام بوق میزنم
در وداع میزبان خویش نیمه شب
توی کوچه ناتمام بوق میزنم
هم برای عرض تسلیت به دوستان
دل شکسته، تلخکام بوق میزنم
در مراسم عروسی و نشاط نیز
در میان ازدحام بوق میزنم
گاه می روم مسافرت به روستا
پس برای مرغ و دام بوق می زنم
کلّهی سحر شروع می کنم به بوق
تا زمان صرف شام بوق میزنم
با فراز و با نشیب قیمت دلار
با سقوط هر سهام بوق میزنم
دکتر و مهندس و وزیر میزنند
من که هستم از عوام، بوق میزنم
سرنشین تک که دور دور میکند
این منم که مستدام بوق میزنم
با پراید یا سمند، صفر یا لگن
هر چه بود و هر کدام، بوق میزنم
بوق زد اگر کسی برای من، یقین
تا بگیرم انتقام، بوق میزنم
در جواب اعتراض دیگران به خود
جای فحش زشت نام بوق میزنم
من برای جذب عضو و کسب لایک هم
توی اینستاگرام بوق میزنم
با دهان خود برای خنده هم شده
گاه روی پشت بام بوق میزنم
البته برای کار توی فیلمها
جای برخی از کلام بوق میزنم
توی شعر من چقدر بوق بوق بود
جای حُسن اختتام، بوق میزنم
حسین شادمهر