عکسی از رخسار ایشان لایک خورد
عکس بیشلوار ایشان لایک خورد
رستوران آنچنانی رفته است
سفره ناهار ایشان لایک خورد
با لبان غنچهاش سلفی گرفت
دلبری از یار ایشان لایک خورد
در هنر، ورزش، سیاست، اقتصاد
لیست آثار ایشان لایک خورد
چرت و پرتی را نموده منتشر
دفتر اشعار ایشان لایک خورد
جای عکس خود، کلنگی را گذاشت
باز، آواتار ایشان لایک خورد
پخش شد در اینستا کار بدش
کار ناهنجار ایشان لایک خورد
منتشر شد عکس ایشان روی جلد
صفحه اخبار ایشان لایک خورد
گربه نازش اخیرا مرده است
صحنه غمبار ایشان لایک خورد
چون سلبریتیست ایشان لاجرم
هر رقم رفتار ایشان لایک خورد
(روزنامه قانون، ضمیمه طنز بیقانون)
افسانهی عمر چیست؟ حرف و سخنی
کوتاه، شبیه پلک بر هم زدنی
خورشید بزرگ ظهر تابستان؛ مرگ
من قطرهی شبنمی به روی چمنی
«حسین شادمهر»
آن شب هیجان عشق را یادم داد
اسرار نهان عشق را یادم داد
یک حرف و دو حرف، با لب شیرینش
آداب بیان عشق را یادم داد
«حسین شادمهر»
سر خط اخبار را تکذیب کرد
جمله بودار را تکذیب کرد
با هفشتا شغل دائم، همچنین
مشکلات کار را تکذیب کرد
ما که افتادیم زیر خط فقر
گرچه او آمار را تکذیب کرد
پول بیتالمال را چاپیدهاند
دزدی بسیار را تکذیب کرد
از کنار سفره پر آب و رنگ
قحطی بازار را تکذیب کرد
در خبر پیچید گاهی پچ پچی
اذیت و آزار را تکذیب کرد
گفت: مالیدن جواب مشکل است
سختی بیمار را تکذیب کرد
در زمان ثبت نام مدرسه
پول با اجبار را تکذیب کرد
شهردار شهر ما در یک تماس
آسمان تار را تکذیب کرد
مد شده تکذیب کردن پیش ما
هر کسی گفتار را تکذیب کرد
فیالمثل شخص شخیص محتکر
بودن انبار را تکذیب کرد
یا فلان فرزند گشته ناخلف
بر لبش سیگار را تکذیب کرد
یا فلان فاسد که رفت آنسوی مرز
پوشه اقرار را تکذیب کرد
عکس ناجور فلان کس رفت لو
بودن با یار را تکذیب کرد
کلّه بوی قرمهسبزی میدهد ...
باید این اشعار را تکذیب کرد
حسین شادمهر
(روزنامه قانون، ضمیمه طنز بی قانون، 97/11/13)
از آسمان فرو ریخت
سرما به گردن سرو
قندیلی از یخ آویخت
در آشیانه گنجشک
رفته به بستر خود
چون که پتو ندارد
پیچیده در پر خود
آرام و ناز خوابید
رویش سفید شد باز
خواب بهار را دید
غرق امید شد باز
حسین شادمهر
* روزنامه اطلاعات، ضمیمه آفتاب مهتاب، 97/11/04
در سینهی من کوه به کوه اندوه است
سرتاسر قلب من مهای انبوه است
جاری شده اشک از دو چشم شورم
سرچشمهی این رود کدامین کوه است؟
«حسین شادمهر»
وقتــی زبالهها را
بیرون گذاشت بابا
وقتی که کرد جارو
مـادر اتــاقها را
وقتی که باغبان نیز
اطراف گل علف دید
با دست خویش آن را
از پای باغ برچیـد
مـــــشغول درس دادن
وقتی معلّــم ماست
وقتی که ذهن ما را
او پاک کرد و آراست
یا آن پزشــــــــک وقتی
از جسم و جان بیمار
هرگونه زخم و غم را
او دور کـرد بسیــار
مـادر، پــدر، معلّــم
یا هر که فکر پاکیست
در اصل پاکبان است
عنوان او مهـم نیست
در بیــــن پاکــبانها
آن کس که بهترین است
او افتخار شهــر است
حقّش صد آفـرین است
او کرده شهــر ما را
هر روز آب و جارو
باید که پاس داریم
ما رنج و زحمت او
حسین شادمهر
*منتشر شده در ضمیمه کودک و نوجوان روزنامه اطلاعات، 971027
زود تخصیص ردیفم بدهید
سهمی اندازه کیفم بدهید
به من از بودجه بیتالمال
سبد قشر ضعیفم بدهید
به من از چرک کف دست، دو تا
کیسه پول کثیفم بدهید
بحث چرک کف دست و اینهاست
لااقل کیسه و لیفم بدهید
سهمم از نفت مشخص بکنید
چند تا بشکه و قیفم بدهید
بندی از لایحهی بودجهام
بنده را شغل شریفم بدهید
واگذاری بدهیدم شرکت
نیز تخفیف خفیفم بدهید
چون حریفان همه بردند زیاد
نصفی از سهم حریفم بدهید
پول نشر دو سه تا دفتر شعر
محض این طبع لطیفم بدهید
نکند بودجه پایان یابد
بنده را هم اَه و پیفی بدهید
حسین شادمهر
* منتشر شده در ضمیمه طنز روزنامه قانون (بیقانون)، 97/10/26
با هلهله، همهمه، تو از عشق بگو
با او و من و همه، تو از عشق بگو
ما منتظریم و تشنه لب، گوش به تو
بی هیچ مقدمه، تو از عشق بگو
«حسین شادمهر»