درخت پیر آبادی
گرفتار هجوم باد
تمام شاخ و برگش را
به یغمای زمستان داد
درخت پیر آبادی
بهار آخرش بود و
به خاک افتاد
پرستوها که برگردند
نشان از آشیانی نیست
درخت پیر، افتاده
شده گم آن دهِ آباد
حسین شادمهر
درخت پیر آبادی
گرفتار هجوم باد
تمام شاخ و برگش را
به یغمای زمستان داد
درخت پیر آبادی
بهار آخرش بود و
به خاک افتاد
پرستوها که برگردند
نشان از آشیانی نیست
درخت پیر، افتاده
شده گم آن دهِ آباد
حسین شادمهر
دل بکنم کجا روم؟
طفل منم کجا روم؟
جمع کنم بساط خویش
از وطنم کجا روم؟
زادهی این زمین منم
حافظ سرزمین منم
شادیام از نشاط او
با غم او غمین منم
دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟
روح و روان من وطن
صاحب جان من وطن
واژهی ناب نام اوست
ورد زبان من وطن
دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟
پارهی تن: وطن وطن
مادر من: وطن وطن
شعله فکنده در دلم
عشق کهن: وطن وطن
دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟
شمع وجود من وطن
بود و نبود من وطن
عنبر و عود من وطن
خاک سجود من وطن
دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟
جان به فدای او کنم
هر چه برای او کنم
هست محال تا ابد
اینکه جلای او کنم
دل بکنم کجا روم؟
از وطنم کجا روم؟
حسین شادمهر
زلزله از یک طرف، آب و هوا از یک طرف
بر سر ما میخورد سنگ بلا از یک طرف
یک بلا از آسمان و یک بلا هم از زمین
قسمت ما میشود این هر دو تا از یک طرف
یک بلا با نام مفسد، یک بلا با نام دزد
یک بلا با نام آقازادهها از یک طرف
ساکن این شهر آلوده شدیم و چاره نیست
بوی بد از یک طرف، دود و صدا از یک طرف
وضع و حال ما خراب و نمرهی ما افتضاح
اقتصاد از یک طرف، جغرافیا از یک طرف
میکِشد بالا همین طور، میکُشد ما را ولی
نرخ ارز از یک طرف، نرخ طلا از یک طرف
اندکی یارانه داریم و هزاران خرج و برج
خرج بنزین یک طرف، خرج غذا از یک طرف
توی میدان بلا بدجور گیر افتادهایم
میکشد ما را به خود آهنربا از یک طرف
شرق ما غرق غبار و غرب ما هم غرق سیل
هر زمانی میرسد پیک عزا از یک طرف
ما که مجبوریم تا از صبح تا شب بشنویم
چرت و پرت از یک طرف، پرت و پلا از یک طرف
بارالها! نوکریم و چاکریم و بندهایم
باز کن راه نجاتی ای خدا از یک طرف
حسین شادمهر
از تیر جفا، زخم چه بر بال و پرم هست
از درد و بلا، اشکِ روان، چشم ترم هست
بر روی لبم آه شب و روز نشسته
صد آتش جانسوز درون جگرم هست
امّید به فردا چه ببندم که ندارم
هر روز غمی تازه، غمی تازهترم هست
...
حسین شادمهر
یاد رخ تو قرار ما خواهد بود
عکس گل تو کنار ما خواهد بود
تاوان تو را چه بد خزان خواهد داد
آن روز یقین بهار ما خواهد بود
حسین شادمهر
* انتقام سخت گل پرپر شده حاج قاسم سلیمانی
عشق آمده است تا گهر بردارد
از مزرع عاشقی ثمر بردارد
دست از سر دوست برنمیدارد عشق
تا از تن دوست، دست و سر بردارد
حسین شادمهر
تازه شد سال نوی میلادی
هموطن یاد عید افتادی
میگشایی تو هم مسنجر را
میفرستی هَپی نِیو یِر را
آخر ای جان کریسمس به تو چه؟
مال آنهاست عید، پس به تو چه؟
سال آنها اگر بیست بیست شده
حال ما آنچه خوب نیست شده
وقت ما نیست، کار مانده هنوز
هموطن تا بهار مانده هنوز
حسین شادمهر
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد»
و گرنه از تو طلب میکنند پول زیاد
به ناز و آز طبیبان اگر گرفتاری
تمام دار و ندارت همی رود بر باد
بدا به حال نزارت که در مطب بروی
جواب، خانم منشی تو را نخواهد داد
هوار و ناله اگر میکشم نه از درد است
ز دست دکتر بی کارتخوان کشم فریاد
برای بردن پول عمل به نزد طبیب
بدوز در کت و شلوار خود سه جیب گشاد
گلایه میکنم از دست برخی از ایشان
برای سایر آنها درود و رحمت باد
به روح دکتر حاذق دهم هزار درود
طبیب درد کسان بود، زنده بادش یاد
حسین شادمهر
سلام ای باد وحشی تو کجایی؟
همه ما منتظر تا تو بیایی
بدون تو برای ما نفس نیست
به دور از تو چه بد آب و هوایی
امید ما به دست توست ای باد
مسایل را مگر تو حل نمایی
بدون تو گرفتاریم اینجا
به دودی و به بویی و بلایی
گرفتاریم در صف صبح تا شب
ندارد زندگی در صف صفایی
از آنجا که فشار صف زیاد است
به گوشم میرسد هر دم صدایی
بیا ای باد و بوها را ببر تو
اگر در رفته از یک کس خطایی
امیدی نیست مسئولان ما را
تو تنها نقطهی امّید مایی
تو بهتر از مدیران و رئیسان
تو بهتر از فلان مرد حنایی
تمام عمر ما بر باد رفته
نکن بر حال ما بیاعتنایی
هوا آلوده، دل آلودهتر شد...
مگر ای باد وحشی تو درآیی
حسین شادمهر
به یاد «فرهاد خسروی» نوجوان کولبر
در سکوت درّهها فریادها یخ بستهاند
جان شیرین رفته و «فرهادها» یخ بستهاند
سینهها صندوق ماتم، چشمها دریای شور
خاطرات دلخوشی در یادها یخ بستهاند
بر تن تازه درختان میخورد شلاق باد
نونهالان در هجوم بادها یخ بستهاند
سوز سرمای زمستان، خرمن انبوه برف
باغ را آتش زد و شمشادها یخ بستهاند
هیچکس کاری نکرد و هیچکس حرفی نزد
از گلو خون آمد و نقّادها یخ بستهاند
-
مُرد اما آخرین فریاد او یک مشت شد
از هراس مشتها، جلادها یخ بستهاند
حسین شادمهر