«سعدی» سخن از اختر سعدت گوید
«حافظ» غزل از گیسوی جعدت گوید
اسرار تو را سینه به سینه عاشق
با سوز به عاشقان بعدت گوید
- حسین شادمهر
* اول اردیبهشت ماه، روز گرامیداشت استاد سخن سعدی شیرازی گرامی باد.
«سعدی» سخن از اختر سعدت گوید
«حافظ» غزل از گیسوی جعدت گوید
اسرار تو را سینه به سینه عاشق
با سوز به عاشقان بعدت گوید
- حسین شادمهر
* اول اردیبهشت ماه، روز گرامیداشت استاد سخن سعدی شیرازی گرامی باد.
شکوفه با درخت
درخت با نسیم
نسیم با پرندهها
- پرندههای روی سیم -
همیشه با همند
فقط من و توایم که
همیشه بیکسیم
به هم نمیرسیم
حسین شادمهر
بابت نامهربانی عذرخواهی میکنم
بابت درد گرانی عذرخواهی میکنم
کاری از من برنیامد، دست من کوتاه بود
بابت این ناتوانی عذرخواهی میکنم
وعدهها بسیار دادم در زمان انتخاب
وعدههای رایگانی؛ عذرخواهی میکنم
من برای رانتها و ویژهخواریها که است
آشکارا یا نهانی، عذرخواهی میکنم
یا اگر فرزند آقازادهی من کرده است
اختلاسی آن چنانی، عذرخواهی میکنم
پشت کنکور و بدون کار و همسر شد تلف
بر شما عمر جوانی؛ عذرخواهی میکنم
روی صحبت چون ندارم، با سرِ افکندهام
با زبان بی زبانی عذرخواهی میکنم
بس که دادم حرصتان، دیوانهوار افتادهاید
گوشهی بخش روانی؛ عذرخواهی میکنم
از تمام مردم ایران: قمی، رشتی، کنی
بابلی و اصفهانی عذرخواهی میکنم
از لر و کرد و لک و از تات و ترک و ترکمن
از بلوچ و سیستانی عذرخواهی میکنم
حسین شادمهر
بی عشق تو، این تن چه تن سنگینی ست
بر دوش دلم نرفتن سنگینی ست
من؛ سنگ سیاه مانده در کوهستان ...
دلتنگی تو چه بهمن سنگینی ست
حسین شادمهر
بر لبان مادرم
بوسه یک پروانه شد
پر زد و بر گونههای من نشست
دیدم این پروانه زیبا فقط
لایق دستان گرم مادر است
من هم از روی ادب
دست مادر را گرفتم با دو دست
دسته پروانهها
روی دست مادرم
جان گرفت و نقش بست
حسین شادمهر
ای رود ارس با تو سخن می گویم
از شوکت ایران کهن می گویم
عشقیست فراسو که ندارد مرزی
عشقی که به آن مام وطن می گویم
حسین شادمهر
* پی نوشت: در حاشیه شعرخوانی جنجالی اردوغان در خصوص تاریخچه آذربایجان
در هجوم باد پاییزی
برگ زردی بر درختم
قسمتم افتادن است اما
گر به پای عاشقی افتم
من چه خوشبختم ...
- حسین شادمهر
خانهی بی خانمان را پس بده
مال ما مستضعفان را پس بده
جای حال و حول تو این خانه نیست
بس کن و دیگر مکان را پس بده
یا اگر مهمان شدی در خانه ای
چای خوردی، استکان را پس بده
تو شکم سیری نداری تا ابد
گوشت خوردی، استخوان را پس بده
سهم ما از سفره یعنی هیچ نیست؟
لااقل یک تکّه نان را پس بده
ای که داری تو زبانی بس دراز
حقّ خلق بیزبان را پس بده
دل بکن از صندلی پیر خرفت
مسند نسل جوان را پس بده
دین ما را کردهای ابزار سود
نامسلمان! این دکان را پس بده
کوفت باشد آنچه خوردی مفتکی
آنچه بردی رایگان را پس بده
حسین شادمهر
گفتم این باغ و زمین را از کجا آوردهای؟
ملک و مال این چنین را از کجا آوردهای؟
پنت هوس روی برج و خانهی بالای شهر
کاخهای مرمرین را از کجا آوردهای؟
یا جواز واردات و صادرات عمده با
انگلیس و روس و چین را از کجا آوردهای؟
همسرت در اینستا دائم به ما پُز میدهد
زیورآلات شهین را از کجا آوردهای؟
با کدامین پول دانشگاه ملی رفتهای؟
رتبههای برترین را از کجا آوردهای؟
فرق هِر از بِر نمیدانی ولی دکتر شدی
نمرهی صد آفرین را از کجا آوردهای؟
بودهای صد جا مدیر عامل و صد جا رئیس
سابقه در این سنین را از کجا آوردهای؟
در حسابم نیست چندرغاز و جیبم خالی است
این حساب سهمگین را از کجا آوردهای؟
نامسلمان! در عجب هستم چگونه بینماز
پینهی روی جبین را از کجا آوردهای؟
حقّ بیت المال مردم را کجاها بردهای؟
پول و ارز و... نقطه چین را از کجا آوردهای؟
گفت: آقازادهام، سهم من است از انقلاب
هی نپرس آن را و این را از کجا آوردهای؟
گیر داد آنگاه شاعر را و گفت: اصلا بگو
خود تو این شعر وزین را از کجا آوردهای؟
حسین شادمهر
هر چه این دوران به زیر ماسک پنهان بهتر است
چهره ها یکسان به زیر ماسک پنهان بهتر است
دور باش و دوست باش اما اگر دیدار شد
دیدن یاران به زیر ماسک پنهان بهتر است
مبتلا هستیم یا ناقل، نمیدانیم ما
بهر اطمینان به زیر ماسک پنهان بهتر است
تا کرونا هست باید ماسک بر صورت زنیم
تا شود پایان، به زیر ماسک پنهان بهتر است
چشم شهلای تو عاشق را کفایت میکند
چهره ی تابان به زیر ماسک پنهان بهتر است
عطر لبخندت گلستان کرده دنیای مرا
آن لب خندان به زیر ماسک پنهان بهتر است
آن دهان غنچه را پنهان به زیر ماسک کن
لؤلؤ و مرجان به زیر ماسک پنهان بهتر است
عاشق و معشوق را دوری اگر افتاده است
راز دل گویان به زیر ماسک پنهان بهتر است
با کرونا بوسه ممکن نیست اما نازنین
دادن احسان به زیر ماسک پنهان بهتر است
حسین شادمهر
نمانده مرا شادی و شور و حال
دلم پر غم است و سرم پر سوال
چه خاکی بریزم کنون بر سرم
که خرجم دلار است و دخلم ریال
یکی سربلند و به بالا رود
یکی سرنگون و به سوی زوال
چنان ارزش پول ما افت کرد
که باید شود نام آن آشغال
گران شد دوباره پیاز و عدس
گران شد انار و به و پرتقال
چه چاره کنم مرغ و شیر و برنج
چه چاره کنم پوشک و دستمال
بپرسد زنم گر خریدت چه شد؟
ندارم جوابی برای عیال
طلا شد گران و زنم شیر شد
و شد خانه میدان جنگ و جدال
گرانی چنان حال ما را گرفت
نمانده به جز غرغر و قیل و قال
گران شد بساط عروسی و بزم
جوانان ندارند شوق وصال
گران شد عزاداری و کفن و دفن
که پیران نخواهند کرد ارتحال
چه باید َبرد خانه آن پیرمرد
چه باید خورد آخر آن پیرزال
خبر از گرانی، خبر از فساد
همه پر شده توی هر ژورنال
خبر اینکه خورده بسی کاف و گاف
خبر اینکه برده بسی دال و ذال
به ما خوردن نان جو شد حرام
به او خوردن مال مردم حلال
بزرگان این قوم آخر کهاند؟
که اینگونه خوابند یا بی خیال
کسی کو شتاب گرانی بگیرد
کسی بهر ترمز فشارد پدال
همه جمع مردان حرف و شعار
همه از چپ و راست و اعتدال
نبینم در این جمع مسندنشین
به جز چند روباه و گرگ و شغال
نبینم به جز سوءتدبیر هیچ
که این است معنای قحط الرجال
حسین شادمهر
ویلای لوکس توی لواسانم آرزوست
مشرف به سدّ و تپه ی لتیانم آرزوست
ویلا برای گردش پایان هفته است
برجی بلند سمت شمیرانم آرزوست
پاساژ و باغ در همه جای شمال شهر
چندین مغازه مرکز تهرانم آرزوست
شبها سوار پورشه ی آخرین مدل
تفریح و دور دور خیابانم آرزوست
مشتاق خدمتم نه بدنبال اسم و رسم
پستی برای خدمت یارانم آرزوست
یاران که خالصانه به من لطف کردهاند
از هر کدام هدیه ی چندانم آرزوست
دارو و سکّه و شکر و ارز و مثل آن
بر هر کدام بودنِ سلطانم آرزوست
از بانک وام گر برسد، پس نمیدهم
وام بدون بهره فراوانم آرزوست
دنیا بهشت بود برایم ولی گذشت
آنجا بهشت و حوری و غلمانم آرزوست!
حسین شادمهر
بابا برایم امروز
در مورد خدا گفت
از لطف و قدرت او
بابا چه نکتهها گفت
او گفت که خداوند
پروردگار ما است
یعنی خدا همیشه
در فکر کار ما است
ماه و ستارهها را
دست و سر و زبان را
از بس که مهربان است
داده به ما جهان را
او مهربانترین است
باران ترانهی اوست
او هست در همه جا
هستی نشانهی اوست
حسین شادمهر
(کیهان بچه ها - اسفند 1398)
به دنبال کاری؟ نرو، نیست کار
برو اختلاسی بکن، چیست کار؟!
نخوان بیخودی درس و زحمت نکش
که ما خواندهایمش، ولی نیست کار
یکی مثل من، مثل تو، در پیاش
یکی مثل او، با صد و بیست کار
نگاهی بینداز دورت ببین
فراهم برای ژن کیست کار؟
برایم تماماً شده آرزو
ته لیست: نان و سر لیست: کار
به عمری دویدم به دنبال آن
برای من اما نکرد ایست کار
خر بخت من در پیاش لنگ بود
ولی اسب چابک در این پیست، کار
حسین شادمهر
پنهان بخور ای دوست که ماه رمضان است
نوشیدن و خوردن همه در کنج و نهان است
افطار و سحر چون بخورم چون که شنیدم
خرما و پنیر و شکر و گوشت گران است
این ماه به من ساز و طرب سخت حرام است
دلچسب ترین صوت و نوا بانگ اذان است
گفتند که روزه سبب صحّت جسم است
من که بدنم لاغر و بی تاب و توان است
از خوردن بسیار مرا درد و مرض نیست
من خود رخ زردم اثری از یرقان است
یارانه بگیریم و غم روزه نداریم
هر روز برای دل ما چون رمضان است
حسین شادمهر