چه خشک و بی گُل و بی سایه ماندم
نه برگی از درختی سبز خواندم
برای یادگاری کاش من هم
به دست خود درختی مینشاندم!
حسین شادمهر
چه خشک و بی گُل و بی سایه ماندم
نه برگی از درختی سبز خواندم
برای یادگاری کاش من هم
به دست خود درختی مینشاندم!
ببار ای سپید صمیمی، ببار
برای دل من سپیدی بیار
شکوه شکوفاییات دیدنیست
بیفشان شکوفه، هزاران هزار
پر از حسّ زیبا شدن گشتهام
و از شوق برفم چسان بیقرار
به داماد شمشاد فرخنده باد
وصال عروس سپید چنار
چه برفی، چه برفی، سپید سپید
چه فصلی، چه فصلی، بهار بهار!
«حسین شادمهر»