از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
«حسین شادمهر»
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
«حسین شادمهر»
اگر چه شیوهی تو ناسپاسیست
اگر چه راه تو حق ناشناسیست
ولی من همچنان پابند عشقــــــم
برایم عشـــق، قانون اساسیست
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
آه دلم از هجوم چشمان تو بود
قلبم همه مرز و بوم چشمان تو بود
افسوس نگفتم به تو از راز دلم
چون لب همه مهر و موم چشمان تو بود
"حسین شادمهر"
دلم را بی تفاهم میشکستی
برای بار چندم میشکستی
گله از دل شکستن نیست اما
جلوی چشم مردم میشکستی
"حسین شادمهر"
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
«حسین شادمهر»
بر حملهی صد حریف پیروز شدیم
شد کار وطن ردیف ، پیروز شدیم
هرچند که سرسخت مقاوم ماندیم
امروز ولی «ظریف» پیروز شدیم
"حسین شادمهر"
تو را به وصف سرودن «وصیف»1 میخواهد
و واژگان اصیل و لطیف میخواهد
سرودن از لب و چشم و دهان و ابرویت
هزار دفتر شاعر ردیف میخواهد
از آتشی که به چشمت فتاده خود پیداست
کمان ابروی چشمت، حریف میخواهد
شبیه پادشهی ظالم و ستمکاری
که هرچه دور و برش را ضعیف میخواهد
بنای عشق ولی کار هر مهندس نیست
که مدرکی به نماد «شریف» می خواهد
مذاکرات دلم با گروه مژگانت
پر از گزینه و مردی «ظریف» میخواهد!
«حسین شادمهر»
1 : محمدبن وصیف سیستانی: نخستین شاعر پارسیگوی دوره صفاریان
«حسین شادمهر»