معلم! ای شکوهت چون بهاران
معلم! ای صفای آبشاران
تو جان تشنه ام را آب دادی
سکون فکر من را تاب دادی
تو شمع روشنی، پروانه هستیم
زلال چشمه ای، ما دانه هستیم
صفای صحبت آیینه داری
تو قلبی روشن و بی کینه داری
شهاب روشن شبهای تاری
برای صبح صادق بیقراری
بهار خاک استعداد هستی
شکوفا در میان یاد هستی
تو را در سینه ها چشمان من دید
میان دفترم نامت درخشید
بیابان وجودم را تو آبی
شب تاریک من را ماهتابی
سرود عاطفه، ای شعر ایثار
الا ای باغبان خوب گلزار
نسیم دلنواز آشنایی
معلم! خوشتر از باد صبایی
معلم! از سپاست ناتوانم
معلم! وصف نامت را ندانم
خوشا شمع شب افروزت معلم!
گرامی باد، این روزت معلم!
«حسین شادمهر»
سرسخت تو سست میشود، غصه نخور
چون روز نخست میشود، غصه نخور
تنها شدهای، دلت هوایش کرده؟
آن نیز درست میشود، غصه نخور
«حسین شادمهر»