امشب ای اشک مرا مهمانی
تو فقط حال مـــرا میدانی
من برایت سخنی میگویم
تو برایم غــزلی میخوانی
من پر از بغض گلوگیرم اشک!
و دلــم در قفسـی زنــدانی
کمکم کن بتــوانم بپــــرم
کمکم کن بشــوم بــارانی
دوستانم همه در بستر خواب
من و تو گرم بلــــورافشانی
شب شکوه شعفانگیزی است
شب پر از قاصــدک نورانی
چه سخنها که نگفتم با تو
بارها در دل شـــب پنهـــانی
غربـت و خلوت و فال حافـظ
«و چه فرخنــده شبی» طولانی
همدمم باش و جوابم بده اشک!
تا سحـــــر پیش دلم میمانی؟
«حسین شادمهر»