همیشه
در تکاپو بودی ای دل
به فکر خنده ی او بودی ای دل
ولی حرف دلت را قورت دادی
چرا این قدر ترسو بودی ای دل
"حسین شادمهر"
همیشه
در تکاپو بودی ای دل
به فکر خنده ی او بودی ای دل
ولی حرف دلت را قورت دادی
چرا این قدر ترسو بودی ای دل
"حسین شادمهر"
شبی از حسرت بوس تو گفتم
غزل در وصف طاووس تو گفتم
اگر دیوان به دیوان شعر گفتم
همه را نذر و مخصوص تو گفتم
حسین شادمهر
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
«حسین شادمهر»
بر حملهی صد حریف پیروز شدیم
شد کار وطن ردیف ، پیروز شدیم
هرچند که سرسخت مقاوم ماندیم
امروز ولی «ظریف» پیروز شدیم
"حسین شادمهر"
تو را به وصف سرودن «وصیف»1 میخواهد
و واژگان اصیل و لطیف میخواهد
سرودن از لب و چشم و دهان و ابرویت
هزار دفتر شاعر ردیف میخواهد
از آتشی که به چشمت فتاده خود پیداست
کمان ابروی چشمت، حریف میخواهد
شبیه پادشهی ظالم و ستمکاری
که هرچه دور و برش را ضعیف میخواهد
بنای عشق ولی کار هر مهندس نیست
که مدرکی به نماد «شریف» می خواهد
مذاکرات دلم با گروه مژگانت
پر از گزینه و مردی «ظریف» میخواهد!
«حسین شادمهر»
1 : محمدبن وصیف سیستانی: نخستین شاعر پارسیگوی دوره صفاریان
«حسین شادمهر»