چه سخت و ناعلاج افتادی ای عشق
چرا از تخت و تاج افتادی ای عشق
در این دور و زمان بیوفایی
نبینم از رواج افتادی ای عشق
«حسین شادمهر»
چه سخت و ناعلاج افتادی ای عشق
چرا از تخت و تاج افتادی ای عشق
در این دور و زمان بیوفایی
نبینم از رواج افتادی ای عشق
«حسین شادمهر»
آهو شدهای و در گریز دلِ من
تا چند کنی چنین ستیز دل من
باران غمت زیاد باریده، ببین
جاری شده آب در ونیز دل من!
«حسین شادمهر»
ببار ای سپید صمیمی ببار
برای دل من سپیدی بیار
شکوه شکوفاییات دیدنیست
بیفشان شکوفه هزاران هزار
پر از حسّ زیبا شدن گشتهام
و از شوق برفم چهسان بیقرار
به داماد شمشاد فرخنده باد
وصالِ عروسِ سپیدِ چنار
چه برفی، چه برفی، سپیدِ سپید
چه فصلی، چه فصلی، بهارِ بهار!
«حسین شادمهر»