شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی، طنز، ... [ کانال تلگرام Shadmehraneh@ ]

شعرهای حسین شادمهر

کتاب شعر منتشر شده:
فرصت‌های ابری ، مجموعه دوبیتی
نشر مایا ، 1395
__________________

کانال‌های تلگرام:
*شادمهرانه https://t.me/shadmehraneh
*شادک https://t.me/shadmehraneh2
*شادشعر https://t.me/shadshear

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲ دی ۹۷، ۱۲:۲۱ - النگو نقره طرح طلا
    عالیه

پیوندهای روزانه

۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است


تو را به وصف سرودن «وصیف»1 می‌خواهد
و واژگان اصیل و لطیف می‌خواهد

سرودن از لب و چشم و دهان و ابرویت
هزار دفتر شاعر ردیف می‌خواهد

از آتشی که به چشمت فتاده خود پیداست
کمان ابروی چشمت، حریف می‌خواهد

شبیه پادشهی ظالم و ستمکاری
که هرچه دور و برش را ضعیف می‌خواهد

بنای عشق ولی کار هر مهندس نیست
که مدرکی به نماد «شریف» می خواهد

مذاکرات دلم با گروه مژگانت
پر از گزینه و مردی «ظریف» می‌خواهد!


«حسین شادمهر»


1 : محمدبن وصیف سیستانی: نخستین شاعر پارسی‌گوی دوره  صفاریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
حسین شادمهر
نگاهـــت هــر زمـــان تکـــرار می‌گشت

غمــت بر سینـــــه‌ام آوار می‌گشت

فـــدا می‌شـــد دلـــم در دور اوّل

به دورت همچنان عطّــــار می‌گشت!


حسین شادمهر


حسین شادمهر

  حس و حالی تازه دارم

  اشتیاقی ژرف و بی‌اندازه دارم

  شور و شوقی عاشقانه،

  مثل یک مجنون پُر آوازه دارم.

         ***

  وعده ی دیدار دارم باز با او

  کار دارم، کار دارم باز با او!

  می‌تپد دل باز پُر احساس‌تر

  چشم‌ها روشن‌تر و الماس‌تر.

  باز می‌ترسم ببینم چشم افسون‌کار را

  باز می‌ترسم بلرزد دل، بخواهد یار را.

            ***

  گرچه در این سال‌ها

  خاطراتش زنده بود،

  یاد و نامش در دلم بود؛

  لیک اما

  سینه مالامال غم بود.

  صاحب یک روزگار شوم بودم.

  بیست سال…!

  بیست سال از دیدنش محروم بودم.

        ***

   باز بعد از بیست سال

   انتظاری نو، قراری نو

  وعده‌ی دیدار در فصل بهاری نو.

   باز هم صید و گرفتارم، ببین.

   واله و مشتاق دیدارم، ببین.

   از قرار صبح فردا بیقرارم، بیقرارم.

   لحظه‌ها را دم به دم

   می‌شمارم،‌ می‌شمارم.

   سردی فصل زمستانم گذشت.

   تلخی ایام هجرانم گذشت.

   حسرت دیدار رفت.

   غصه بسیار رفت.

   لحظه ناب غزل‌های اصیل

   لحظه روییدن سرشار شد.

   بخت با من یار شد،

   لحظه دیدار شد.

       ***

   دوست دارم این چنین احوال را

   این شکوه عشق مالامال را.

   

        «حسین شادمهر»

حسین شادمهر
وقتی به خاطرم غم عشقت خطور کرد

هفت آســــمان چشم مرا پر بلور کرد


از سینه‌ام گذشت ســـوار سپید عشق

وز کوچه‌ کوچه‌ی دل من هم عبور کرد


لبخند توســت مژده‌ی آغاز عشقمان

گلخنده‌های ناز توام پر ز شور کرد


تا فصل عشق از افق چشم تو رسید

دل را پر از شکوفه و باران و نور کرد


از یادمان مگر نرود عشق و عاشقی

باید نشست قصه‌ی دل را مرور کرد


«حسین شادمهر»
حسین شادمهر

همیشه از تو گفتم یا نوشتم
غم عشق تو بوده سرنوشتم
مرا از آتش دوزخ غمی نیست

دمی که با تو هستم در بهشتم


حسین شادمهر

حسین شادمهر

  شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود

  ای آنکه یاد عزیزت همیشه در دل بود


  می‌خواستم بروم دوردست‌های سبز
  اما شکست پر و بال و پای در گل بود


  قسمت نمود خدا تا تمام هستی را
  من را تغزل و عشق و ترانه، حاصل بود


  می‌بخشی‌ام که چنین بی‌ شکوفه‌ام، اما
  درد فراق تو زخم خزان قاتل بود


  یادش بخیر، صفا بود و مهربانی بود
  اما چه سود، بود و نبود باطل بود


  با اینکه درد فراق تو آتشم می‌زد،
  حس حضور شریفت، شفای عاجل بود


  می‌خواستم بسرایم تمام عشقم را
  «شعری برای تو گفتن چقدر مشکل بود»


  حسین شادمهـــر

حسین شادمهر

  آسمانـــی راز در چشمان تـــوست
  یک جهان اعجاز در چشمان توست


  ای نگاهت قاصـــد دلدادگی
  نقطه‌ی آغاز در چشمان توست


  حرفهایت دلنشین مثل غـــزل
  صد نفس آواز در چشمان توست


  با تو احساس کبوتر می‌کنم
  لذت پرواز در چشمان توست


  ای پرستـــوی دلم در چنگ تو
  شوکت شهباز در چشمان توست


  در دلم گل کرده باغی از نیاز
  غنچه‌های ناز در چشمان توست


  سعدی و حافظ نمودم آرزو
  صد شب شیراز در چشمان توست


  «حسیـن شادمهــر»

حسین شادمهر

  در اینجا من و خلـــوت و اشک و آه
  در اینجا من و شمع و شب، شعر و ماه


  در اینجــا بــدون تو ای آشنــا!
  نه سبزم، نه آبی، همیشه سیـــاه


  همیشـــه به یادت تپیده دلم
  نبودی به یادم ولی هیچــگاه


  تو در سینه‌ات عشق را کُشته‌ای
  و برگردنت خـــون این بی‌گناه


  مرا گر تو آزرده می‌خواستـــی
  بیا این دل چاک‌چاکم گـــواه


  از این خسته هر چیـــز و هر کار را
  به جز ترک عشقت، که خواهی بخواه


  تو را من قسم می‌دهم، گوش کن.
  که این عشق ما را مگردان تباه


  بیا و ببین با وجـــــود چــه‌ها
  هنوزت ولی هست چشمم به راه


  بیا و تماشا کن این خستــــــه را
  به همراهی شمع و شب، شعر و ماه


   «حسیــن شادمهـــر»

حسین شادمهر

 خلوت عاشقانه‌ای دارم
 گریه‌های شبانه‌ای دارم


 خلوتم بوی صد غزل دارد
 جوشش شاعرانه‌ای دارم


 دوری‌ات را تحمل نمی‌دانم
 دیدنت را بهانه‌ای دارم


 خال لب را مکن دریغ از من

 صیدم و درد دانه‌ای دارم


 یادگاری اگر که می‌خواهی
 برگ سبزی،‌ ترانه‌ای دارم


 در دلم آشیانه‌ای داری
 در دلت آشیانه‌ای دارم؟


 حسین شادمهر

حسین شادمهر
غمگین ترانه‌ای ز فراقت سروده‌ام

یعنی که من همیشه به یاد تو بوده‌ام


چشمم بدون چشم تو چون چشمه می‌شود

این نکته را به وقت فراق آزموده‌ام


تو بی‌خیال من چه خوش از زندگی شدی

من بی‌خیال روی تو هرگز نبوده‌ام


این عشق آفرینش چشمان مست توست

تو را چنان الهه‌ی عشقی ستوده‌ام


عشقت چنان وجود مرا شعله‌ور نمود

تا گوی عشق از کف مجنون ربوده‌ام


ما را دلی‌ست عاشق و شعری‌ست پر ز شور

شعر و دلم فدای وجودت نموده‌ام


منّت گذار و پای به چشمان من بنه

اینک که مهر غیر تو از دل زدوده‌ام


با اینکه هیچ وقت به یادم نبوده‌ای

باور کن ای عزیز، به یاد تو بوده‌ام


حسین شادمهر
حسین شادمهر