همسایهی نزدیک بهاران باشیم
دنبالهروی نیک بهاران باشیم
مانند گُل و شکوفه ما نیز به هم
گویندهی تبریک بهاران باشیم
«حسین شادمهر»
چه خشک و بی گُل و بی سایه ماندم
نه برگی از درختی سبز خواندم
برای یادگاری کاش من هم
به دست خود درختی مینشاندم!
یک شاخهی گلِ سرخ
روزی خــرید بابا.
گل را گذاشتــم در
گلدان خوب و زیبا.
***
میدیدمش که هر روز
گل، گوشهای نشسته
با برگهای سبـــزش،
با غنچـــههای بسته
***
تا چند روز گل بود،
مهمـان خانـهی ما
از رنگ و بوی شادش
نو شد ترانــهی ما
***
یک روز صبــح دیدم
پژمرده آن گلِ سرخ
خشکــید و زرد مثـلِ
فصلِ خزان، گلِ سرخ
***
من فکـر میکنم که
دیگر طراوتی نیست
از شــادی و تــرانه
در خانه صحبتی نیست
***
وقتـی که دید بابا
غمگین و بیقرارم
آمد کنار من گفت:
غصه نخور، «بهارم!»
***
هرچند آن گل سـرخ
دیگر نه ناز و زیباست
امّـا همیشه یـــادش
در شعر ما شکوفاست
***
با بودن تــو اینجا
هر روزمان بهاریست
با بــودن تو بابا!
بوی بهار جاریست
***
نامت اگر «بهار» است،
باید که سبـــز باشی
در عشــق و مهربانی
بی حدّ و مــرز باشی
***
«حسـین شادمهــر»
دائم پس از نگاه تو یک دل سبکترم
ای خوب آسمانی از گل تو بهترم
از ماه و از ستاره و خورشید برتری
حتی به پیش پای تو از خاک کمترم
تنها تویی، تویی، تو و تنها تویی تویی
آنکس که پروریدهامش عشق در سرم
شاهین عشق وسعت آفاق دل تویی
من در میان چنگ تو همچون کبوترم
از یاد بردهای تو و نامم نمیبری
یادت ولی نبرده و نام تو میبرم
پروا نمیکند دلم از شعلههای عشق
پروانهوار شعلهی عشق تو میخرم
ای نازنین! ز ناز بکاه و بیا ببین
از باغ چیده دسته گلی، چشم بر درم
ای گل! بدان که نغمهی بلبل برای توست
مرغی مهاجرم به هوای تو میپرم
حسین شادمهر
آفتاب آسمانـــم، مادرم!
ای عزیز مهربانــم، مادرم!
غنچه بودم در حیاط سالها
این تو بودی باغبانم، مادرم!
دستهای گــرم تو در زندگی
بود تنها سایبانــــم، مادرم!
در مسیــر پیچ پیچ زندگی
بودهای تو پشتـوانم، مادرم!
عمر خود را تو به پایم ریختی
پس فدایت باد جانــم، مادرم!
نگذرد از من خدا روزی اگر
قدر مهرت را ندانـــم، مادرم!
کاش حتی لحظهای هم بیتو من
زنده در دنیا نمانــــم، مادرم!
بوسهها بر دست و پایت میزنم
ای عــــزیز مهربانم، مادرم!
«حسین شادمهر»
- شادی روح مادر، صلوات