خداوندا کسی در غم نباشد
دچار این همه ماتم نباشد
زمین گهوارهای آرام باشد
دوباره رودبار و بم نباشد
حسین شادمهر
خداوندا کسی در غم نباشد
دچار این همه ماتم نباشد
زمین گهوارهای آرام باشد
دوباره رودبار و بم نباشد
حسین شادمهر
.
بہ جای نوشدم، سم میفروشند
ستم را جای مرهم میفروشند
عجب از دست دلّالان دارو
ڪه خون را نیز درهم میفروشند
حسین شادمهر
از خاک سیـاه، لالهی ســـرخ شکفت
بر شاخهی گل، پرندهها جفت به جفت
همــراه نگـــار پس قــدم بایـد زد
در سایهی زلـف یـار بایست که خفت
«حسین شادمهر»
گفتی که پس از خزان و دی میآیی
با فصل
گُل و گلاب و مِی میآیی
بر شاخه
شکوفه زد، پرستو برگشت
ما چشم
براهیم، تو کی میآیی؟
«حسین شادمهر»
اگر سرو و صنوبر داری ای دل
بهاران را تو باور داری ای دل
بِدان این سبزیِ دلخواه را از
دعای خیر مـــادر داری ای دل
حسین شادمهر
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
گل احساس خود را دفن میکرد
یکی الماس خود را دفن میکرد
علی ابن ابیطالب در آن شهر
شبانه یاس خود را دفن میکرد
«حسین شادمهر»
ببار ای سپید صمیمی، ببار
برای دل من سپیدی بیار
شکوه شکوفاییات دیدنیست
بیفشان شکوفه، هزاران هزار
پر از حسّ زیبا شدن گشتهام
و از شوق برفم چسان بیقرار
به داماد شمشاد فرخنده باد
وصال عروس سپید چنار
چه برفی، چه برفی، سپید سپید
چه فصلی، چه فصلی، بهار بهار!
«حسین شادمهر»
تقدیم به روح بلند شهدای آتشنشان
به صیدش در قفس افتادی ای دل
به راهش از نفس افتادی ای دل
"کبوتر با کبوتر ..."، گفته باشم
به دنبال مگس افتادی ای دل
«حسین شادمهر»