دیروز،
هرچه زندگی بود
در خیال فردایی با تو؛
امروز،
اگر زندگی باشد
در مرور خاطرات دیروز است؛
تقویم من شدهای تو
بگو
سال کی نو میشود؟
حسین شادمهر
دیروز،
هرچه زندگی بود
در خیال فردایی با تو؛
امروز،
اگر زندگی باشد
در مرور خاطرات دیروز است؛
تقویم من شدهای تو
بگو
سال کی نو میشود؟
حسین شادمهر
نگاهت بر دلم لبخند میزد
دلم را میشکست و بند میزد
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
دلم را با دلت پیوند میزد
حسین شادمهر
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
چرا با من وفاداری نمیکرد؟
مرا در عاشقی یاری نمیکرد؟
برای عشقمان از اشک و لبخند
مهیّا بود و او کاری نمیکرد
«حسین شادمهر»
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
دلم را آنچه خود میدانیاش کن
به نورعشق خود نورانیاش کن
دلم را بغض سنگینی گرفته
کمی تا قسمتی بارانیاش کن
«حسین شادمهر»
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
اگر چه شیوهی تو ناسپاسیست
اگر چه راه تو حق ناشناسیست
ولی من همچنان پابند عشقــــــم
برایم عشـــق، قانون اساسیست
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
نه لبی تا که ببوسد
و نه دستی که نوازش بکند
نه زبانی که ستایشگر چشمان تو باشد.
*
چه برایش دل من میسوزد
که تو در پیش نگاهش هر روز
به خودآرایی مشغولی.
آینه بیچاره ست!
بیچاره تو آب، کاین چنین شومی، آب!
از بوسهی عباس، تو محرومی آب!
مهریهی مادر به عزیزان نرسید
تا روز جزا به گریه محکومی، آب!
حسین شادمهر
از مجموعه شعر: فرصتهای ابری / نشرمایا ، 1394
با کفر سپاهیام، مرا دست بگیر
رو سوی تباهیام مرا دست بگیر
ای حضرت عشق، یا حسین بن علی(ع)
حرّبن ریاحیام، مرا دست بگیر
حسین شادمهر
با قافلهی سبز خدا کوچیدند
در دشت بلا فقط خدا را دیدند
آن روز برای رویش فصل بهار
هفتاد و دو لاله، کربلا روییدند
حسین شادمهر