به دور از هر تقدّم بود ای کاش
میان مردمان گم بود ای کاش
وکیلی را که مردم رای دادند
کمی هم فکر مردم بود ای کاش
«حسین شادمهر»
به دور از هر تقدّم بود ای کاش
میان مردمان گم بود ای کاش
وکیلی را که مردم رای دادند
کمی هم فکر مردم بود ای کاش
«حسین شادمهر»
چه سخت و ناعلاج افتادی ای عشق
چرا از تخت و تاج افتادی ای عشق
در این دور و زمان بیوفایی
نبینم از رواج افتادی ای عشق
«حسین شادمهر»
آهو شدهای و در گریز دلِ من
تا چند کنی چنین ستیز دل من
باران غمت زیاد باریده، ببین
جاری شده آب در ونیز دل من!
«حسین شادمهر»
ببار ای سپید صمیمی ببار
برای دل من سپیدی بیار
شکوه شکوفاییات دیدنیست
بیفشان شکوفه هزاران هزار
پر از حسّ زیبا شدن گشتهام
و از شوق برفم چهسان بیقرار
به داماد شمشاد فرخنده باد
وصالِ عروسِ سپیدِ چنار
چه برفی، چه برفی، سپیدِ سپید
چه فصلی، چه فصلی، بهارِ بهار!
«حسین شادمهر»
نه تیراژ کتابم بیشتر شد
نه حتی نان و آبم بیشتر شد
برای شعر گفتن از تو ای عشق
فقط رنج و عذابم بیشتر شد!
«حسین شادمهر»
سرسخت تو سست میشود، غصه نخور
چون روز نخست میشود، غصه نخور
تنها شدهای، دلت هوایش کرده؟
آن نیز درست میشود، غصه نخور
«حسین شادمهر»
برایت عشق فوری مینویسم
دو تا بوسه ضروری مینویسم
تب عشقت اگر پایین نیامد
سپس قدری صبوری مینویسم
«حسین شادمهر»
ای عشق، اجازهای به من باز بده
سوزی و گدازهای به من باز بده
تقصیر مرا ببخش ای عشق عزیز
یک فرصت تازهای به من باز بده
«حسین شادمهر»
هوای پاک و مطبوعی نداریم
به دلها عشق مشروعی نداریم
در این تهران دودآلود حتی
برای شعر موضوعی نداریم!
«حسین شادمهر»
از دست تو قلبم به تلاطم افتاد
کارم به رباعی هزارم افتاد
شاعر شدم و شعر به نامت گفتم
نام تو سر زبان مردم افتاد
«حسین شادمهر»